در مورد تجربه ژاپن ده ها کتاب بسیار عالی به زبان فارسی در دسترس است، که نشان میدهد ژاپنی ها برای حمايت و دفاع از تولیدات ملي و بومی خود سر از پا نمیشناسند و انبوهی از مقام های داخلی و خارجی را بر سر راه کالاهای خارجی ردیف کرده اند. در دوره ای که مذاکرات دور اروگوئه داشت مراحل نهایی خود را طی میکرد تا به تشکیل سازمان تجارت جهانی منتهی شود، آمریکایی ها فشار بسیاری به ژاپنی ها آوردند برای اینکه دروازه هایشان به روی برنج آمریکایی را باز کنند، فشار زیادی می آوردند و میگفتند ما در ظاهر نمیتوانیم هیچ خطایی در چهارچوب قوائد گات از شما بگیریم، اما عملاً برنج آمریکایی در بازار ژاپن راه پیدا نمیکند. میگفتند برنج های ماهم به مراتب باکیفیت تر است و هم قیمت تمام شده اش برای مصرف کنندگان ژاپنی بسيار کمتر از برنج ژاپني است. ژاپنی ها بسیار مبارزه کردند، اما چون امریکا تهدید کرد که ما جلوی صادرات شما را خواهیم گرفت و سهم بزرگی از صادرات ژاپن به بازار امریکا بود، آنها نیز تسلیم شدند. تسلیم شدند، اما به دلیل همین تسلیم، نخست وزیر آمد و از ملت عذر خواهی کرد و استفعا داد. گفت من این را امضا کردم ولی از این به بعد دیگر صلاحیت داشتن مسئولیت را ندارم. یعنی در ژاپن، در دوره ای که بحث از جهانی شدن بود، این همه غیرتمندی نسبت به اقتصاد ملی وجود داشت.
من چون تصادفی این موضوع را دنبال میکردم دیدم اینها به طور کنترل شده به مقداری از برنج های امریکایی اجازه ی ورود دادند و بعد به فاصله ی دو سه ماه بعد یک دفعه یک موج تبلیغاتی راه انداختند که گرسنگی در آفریقا بیداد میکند و ما باید برویم به کمک آفریقایی ها و تقریباً همه ی آن برنج های امریکایی را که وارد کشور شده بود با همان بسته بندی به افریقا فرستادند. منطق آنها این بود که تولید محصولات کشاورزی را ما نباید به عنوان یک پدیده ی صرفاً اقتصادی در نظر بگیریم بلکه ملاحظات زیست محیطی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هم در کنار ملاحظات اقتصادی دارد. میگفتند در سطح کلان به صلاح اقتصاد ژاپن است که برنج های کم کیفیت تر و به شدت گرانتر ژاپنی را مصرف کنند. ناسیونالیسم اقتصادی در ژاپن تا همین امروز نیز به همین اندازه است…
یادداشتی به قلم دکتر بهروز محمدی